در دوران دانشجویی، بارها و بارها پیش آمده بود که آنقدر فشار روانی داشتم، که تنها
می خواستم، دنیا سر جایش بماند و من دیگر سر جایم نباشم! چیزی پیدا شود که
من را، از آن لحظه جدا کند!
چیزی اگر دم دستم بود، حتما امتحان می کردم و شاید الان یک عملی یا الکلی بودم!
اگرچه آن لحظات تلخ، دیگر ته نشین شده اند و من بیشتر حسرت روزهای خوب دانشگاه را می خورم! اما یک چیز را مطمئنم! و آن اینکه زمان، خود، پادزهر زمان است! بگذارید بگذرد! آنوقت، آن لحظه سر جایش مانده و شما، از جایی دیگر، تنها نگاهش می کنید!
چیزی اگر دم دستم بود، حتما امتحان می کردم و شاید الان یک عملی یا الکلی بودم!
اگرچه آن لحظات تلخ، دیگر ته نشین شده اند و من بیشتر حسرت روزهای خوب دانشگاه را می خورم! اما یک چیز را مطمئنم! و آن اینکه زمان، خود، پادزهر زمان است! بگذارید بگذرد! آنوقت، آن لحظه سر جایش مانده و شما، از جایی دیگر، تنها نگاهش می کنید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر